چگونه کتاب قرآن دیدگاه و شخصیت من را تغییر داد.

با گذشت چهل و هفت سال از آن رویدادی که نگرش مرا که شامل ارزشها و باورهایم بودند تغییر داد، هم اکنون نیز این رویداد که برای یک بار در طول زندگی ام شکل گرفت، همچنان تغییر مثبت خود را با جسم و روحم همراهی کرده است. (اهواز/ آغاجاری – پائیز ۱۳۵۵)

هنوز هفته ای بیش از اشتغالم در پروژه نگذشته بود که آن رویداد تاثیر گذار برایم اتفاق افتاد و چنان تغییری در من ایجاد کرد که این دگرگونی تاکنون باقی و ثابت مانده است. شروع این رویداد درست از همان شبی بود که تصمیم گرفتم فردای روز تعطیلی ام را در کمپ پیمانکار پروژه در دره عباس آغاجاری بمانم و برخلاف هفته های قبل به منزل خواهرم در اهواز که با او زندگی می کردم نروم.
روز تعطیلی جمعه بود، بیشتر کارکنان پروژه  برای مرخصی به شهرهای خود رفته بودند و کمپ تقریبا” خالی از افراد بود. برخلاف هفته های قبل من ترجیح داده بودم که آن جمعه را در کمپ بمانم و نزد خواهرم نروم. ان روز تعطیلی بعد از خوردن نهار به اتاقم که به تازگی با شخص دیگری هم اتاق شده و از او شناختی نداشتم رفتم. هم اتاقی ام برای تعطیلی به شهرستان رفته بود و من تنها بودم . هنوز اندکی روی تختم دراز نکشیده بودم که هوس مطالعه به سرم زد. احساس کردم فقط دوست دارم چیزی را بخوانم هرچیزی که باشد فرق نمی کرد، یک مجله، صفحه ای از یک روزنامه ، و یا یک کتاب. بخوبی می دانستم که با خودم جز یکی دو یاد داشت دست نویس فنی مربوط به کارم چیزدیگری برای خواندن نداشتم. من چندین سال بود که نه در تهران و نه اهواز و ماموریت های کاری ام، زمانی برای مطالعه نداشتم و تنها مطالعات من مربوط به کارم که فنی بودند می شد. از طرفی علاقه اولیه ای هم برای مطالعه به دلایلی که بعدا” خواهم نوشت در من وجود نداشت. اکنون فکر مطالعه هر لحظه اشتیاقم را بیشتر و بیشتر می کرد. برای همین شروع به گشتن درآن اتاق کوچک کردم تا ورق پاره ای برای خواندن بیابم. حتی با آن که می دانستم در زیر تخت خودم نیز چیزی برای مطالعه ندارم، با این وجود این جستجو را هم انجام دادم. وقتی دراتاق چیزی نیافتم، به ناچار بر روی کف اتاق درازکشیدم ودست خودم را در زیر تختخو اب هم اتاقی ام بردم درآن جا به جستجو پرداختم تا بلکه چیزی برای مطالعه بیرون بیاورم که ناگاه دستم به کتابی برخورد کرد و من با خوشحالی خیلی زیادی سریع آن را بیرون کشیدم.
کتابی که من در آن بعد از ظهر آن را به لطف و خواست الهی برای مطالعه به دست آوردم، کتابی بود که به تدریج زندگی ام را به طورکلی تغییر داد و سبب شد تا من به خدا شناسی، خود شناسی و در یک کلام به آگاهی و شناخت برسم. دارای جهان بینی و  ایدئولوژی شوم و کمبودها و خلاءی اساسی و مهم زندگیم را که بیشتر شخصیتی و معنوی بودند را پرکنم. گام های استوار و ثابتی را در جهت رشد و آگاهی ام بردارم که خواسته و آرزوی هر انسان دانایی برای رسیدن به آن می باشد. این کتاب، نخست بهترین آموزگار و راهنمایم برای آشنایی من با آفریننده جهان هستی و صفات خاص او، تعقل در اندیشه خلقت جهان و کلیه نعمت های درون آن، از انسان گرفته تا جانوران و نباتات و مایعات و جامدات، و همچنین چگونگی مهم آفرینش انسان با جزئیاتش، آن هم در هزار و چهار صد سال پیش بود. کسب اصول دین و اعتقادات و عبادات، داستان های اخلاق اجتماعی، سیاست، قضاوت، اقتصاد، قانون ارث، چگونگی نبرد با ستمگران صاحب زر و زور و تزویر، و همچنین مردمان فاسق و جاهل و منافق و غیرو ، همگی برای عبرت آموزی و تجربه اندوزی از سرگذشت پیشینیان دوران های گذشته بوده و هست.
همان طور که از نحوه اعتقادی مردم کشورهای مختلف آگاه هستیم، می دانیم که اکثریت بیشتر مردم دنیا، دین باور ی و اعتقاد به دین و آئین شان را از طریق پدر و مادر و سرزمین اجدادی شان کسب کرده اند. من نیز بر همین روال در کشورم از یک پدر و مادر مسلمان زاده شدم و نام مسلمان را بخود گرفتم، این دین را جامعه ام به من داد نه آنکه خود آن را انتخاب کرده باشم. از آن جا که دینداری بیشتر مردم صاحب ادیان اکتسابی می باشد و نه از آگاهی و شناخت اولیه خود از آن دین و آئین، لذا ایمان راستینی هم که باید از آن نتیجه شود اکثرا” برای بسیاری از افراد دیندار به دست نمی آید و چنین اشخاصی در یک برهه زمانی، به دلیل غفلتی که به لحاظ عدم شناخت کافی از دین اعتقادی خود داشته اند، با توجه به شرایط زمانی و مکانی و دنیوی ممکن است دچار انحطاط فکری و یا انحراف اخلاقی شوند و چه بسا دین دیگری انتخاب و یا اصلا بی دینی را اختیارکنند. این ها همه ناشی از آن نا آگاهی نخست دین باوری اکتسابی ای می باشد که آن را پذیرفته اند و بعد ها نیز همان را بدون تحقیق گذاشته و تلاشی جهت انتخاب آگاهانه خود برای آن برنداشته اند و لذا نمی توانند با ایمان کم و ناقصی که نتیجه آگاهی اندک و نادرست به دست آمده است آن را محرکی برای پیشرفت و رشد آینده خود سازند.

غفلت
بغیر از درک لزوم داشتن یک جهان بینی صحیح، موضوع بسیار مهم دیگری که بعد از آشنایی ام با این کتاب آسمانی متوجه آن شدم مسئله غفلت بود. من با انتخاب آگاهانه ام دریافتم که تاقبل از تغییر فردی غافل نسبت به زندگیم بودم . من از نظر خودم به ظاهر نقصی نداشتم و دارای بهترین صفات اخلاقی بودم زیرا همه خانواده و همکلاسی ها و دوستانم از من راضی بودند، بسیار حرف شنو بودم، هیچ حرف ردی از من نمی شنیدند و با کسی حتی یک بار هم دعوا نداشتم. در ز مان تحصیل در دبیرستان به ندرت وقتم را برای سینما و یا تفریح با دوستان اندکم و حتی تماشای تلویزیون می گذاشتم. تنها اشتیاق غیر درسی ام در اوقات فراغت در منزل، گوش دادن به آهنگ های انگلیسی و سپس فرانسوی و ایتالیایی بود به طوری که غیر از آن که همه نوار های آهنگ های مورد علاقه ام را داشتم، بیشتر نوشتاری آهنگ ها را نیز همرابا ترجمه آن ها جمع آوری می کردم. دیگر سرگرمی من در ایام تعطیلی که بعضی از آشنایانم به منزل ما می آمدند بازی ورق و تخته نرد بود. با توجه به روحیه گوشه گیری و خجالتی ام بیشتر اهل ماندن در منزل برای درس خواندن بودم تا دیگر مسایل. آرزوهای زیاد و غیر دست یافتنی ای را در اندیشه ام برای خود می پروراندم . زمان مشخصی برای هرکدام از آن ها تعیین می کردم و تلاش زیادی را هم برای به دست آوردن شان انجام می دادم، ولی در نهایت بعد از پایان دبیرستان به هیچکدام از خواسته هایم به طور کامل دست نیافتم. ارزوهایم که هر کدام را بعد از مدتی صرف وقت آن ها را نیمه کاره رها می کردم عبارت بودند از : خریداری گیتاری که با اشتیاق زیاد فراگیری آن را شروع کردم ولی بعد از مدتی آن را رها کردم و به برادر کوچکترم واگذار کردم. حداقل می خواستم زبان های انگلیسی و فرانسه را با تلاشی که از خود می دیدم تا پایان دبیرستان بخوبی فرا گیرم و لی در آن هم موفق نشدم. به لحاظ علاقه ام به درس های تاریخ و جغرافیا دوست داشتم علوم سیاسی و یا زمین شناسی را در دانشگاه ادامه دهم آن هم نشد که نشد.
به امید کاریابی به سربازی رفتم تا بعد از آن بتوانم به کاری مشغول شوم و هزینه تحصیلم را بدست آورم. از مهر ماه سال ۱۳۵۰ تا مدت شش ماه که از پایان سربازیم می گذشت من هر روز از طریق روزنامه ها جویای کار بودم و لی موفق به گرفتن کاری نشدم. بیشترین و راحت ترین کار برای مشغول شدن و کسب درآمد ویزیتوری اجناس بود که با خلق و خوی من خجالتی و کم حرف جور نمی آمد. در یکی از درخواست هایی هم که برای چند بانک داده بودم یک بانک ها مرا پذیرفت ولی در مصاحبه بدلیل مبلغی که مورد انتظارم نبود، من از استخدام شدن در آن بانک صرف نظر کردم ، حداقل حقوق مورد نظر من برای استخدام هزارتومان بود و پیشنهاد بانک نهصد تومان.

تهران سال ۱۳۵۱ ، آخرین روز فصل تابستان بود. زنگ تلفن منزلمان به صدا درآمد. خواهر بزرگترم میترا گوشی را بر می دارد. از سه سال پیش با او زندگی می کنم. همیشه خندان است. پس از لحظاتی چهره اش خندان تر هم می شود. می بینم که دائم به من نگاه می کند. چشم از من بر نمی دارد. دست راستش را به علامت آمدن به نزدش تند تند تکان می دهد. از شدت شوق او من هم به وجد می آیم. بر روی مبل پذیرائی تکانی می خورم. از جایم بلند می شوم. گویا مخاطب صحبت آن ها من هستم.
خواهرم به محض قرار دادن گوشی در جایش شتابان به سمت من می اید. مرا بغل می گیرد. می گوید فرامزز خوش خبرم. تبریک، تبریک. بالاخره برایت کار درست شد. خواهر الان خبر خوبی به من داد. شوهرش برایت در اهواز کار پیدا کرده گفته می توانی همین فردا حرکت کنی و به اهواز بروی. حقوق خوبی هم می دهند. من از پیدا کردن کار خوشحال شدم، ولی نه برای شهر دیگری به غیر از تهران، زیرا من برای مدت شش ماه تمام هر روز برای پیدا کردن کار در تهران تلاش کرده بودم. خواهرم از شاد نبودن من تعجب می کند و می گوید: خوشحال نشدی؟ کار برایت پیدا شده. آن هم در یک شرکت خارجی. شوهر خواهرت خیلی از آن شرکت تعریف کرده. اگر بخواهی الان می توانی به او تلفن کنی و اطلاعات بیشتری از او بگیری. آن شب تا صبح نخوابیدم. من در تهران درس خوانده و بزرگ شده بودم. تمام فامیل من هم در تهران زندگی می کردند. فکر کردم و فکر کردم، به زندگی دور از تهران و خانواده ام و به زندگی و کار در اهواز. به شهری گرم و غریب که تاکنون یکبار هم به آن شهر سفر نکرده بودم. فردا صبح تصمیم خودم را گرفته بودم. عصر همان روز با خواهرم و همسرش در ایستگاه راه آهن تهران بودم تا به اهواز بروم. خدا حافظ تهران. خدا حافظ تمام خاطره های خوب من و سوت قطار من را به درون قطار می کشاند.

 و آن رویداد بزرگ
صبح روز بعد، من در یک شرکت انگلیسی بودم که به صورت پیمانکاری برای شرکت مناطق نفت خیز جنوب خدمات بازرسی ارائه می داد. در آن روز باتفاق شوهر خواهرم و رئیس اداره اش که هر دو شرکت نفتی بودند به آن شرکت معرفی و استخدام شدم. در سمت تکنیسین پرتوکار. کارکردن با پرتو گاما خطرناک بود. این را مدت کمی بعد از کار کردن با پرتوهای گاما فهمیدم، ولی با آموزش و رعایت اصول ایمنی کاملا” بی خطر بود. حقوق دریافتیم هم به همین خاطر و با ماموریت های بیرون از اهوازم کمی بیش از دو برابر حقوق پیشنهادی یکی از بانک های تهران برای استخدام من بود. با گذشت شش ماه و درست یک هفته مانده به سال نو که در اهواز بودم، برای اولین بار یک روز صبح حکم ماموریت خارج از اهواز را به دستم دادند. شرکت نفت از دو سال گذشته قرارداد جدیدی را برای شرکت های خارجی در ایران گذاشته بود. هر شرکت خارجی در ازای انجام قرار داد جدید، می بایست سالانه دو نفر از کارکنان ایرانی خود را برای دریافت آموزش های تخصصی کار، به هزینه خود به خارج از کشور می فرستاد. آن سال تلاش هایم در دومین سال فعالیتم در شرکت نتیجه داد، در امتحانی که برگزار کننده آن همراه با سئوال ها از انگلستان آمده بود شرکت کردم و من به اتفاق یک نفر دیگر از همکارانم بین ده نفر برگزیده شدیم
اوائل پائیزسال ۱۳۵۳ بود که من به اتفاق یکی از همکارم برای گذراندن آموزش دوره فنی پرتونگاری و بازرسی جوشکاری و دریافت گواهینامه های مربوطه رهسپار انگلستان شدیم و سپس آخر نیمه دی ماه با موفقت و کسب گواهینامه های لازم به کشور باز گشتیم .

سال ۱۳۵۵ از طرف شرکتی که در آن کار می کردم برای انجام پروژه ای به حوالی شهرستان امیدیه واقع در ۱۲۰ کیلومتری اهواز رفتم. شرکتی که از چهار سال پیش با آمدنم از تهران به اهواز در آن فعالیت داشتم یک شرکتی انگلیسی بود و من در سمت بازرس فنی بودم، پروژه نیز شامل ساخت یک خط لوله پیوسته ۶ و ۸ اینچ حلقوی بود که گازهای اضافی بیش از ۴۰ چاه نفت را توسط  لوله های ۴ اینج در منطقه ای به نام دره عباس در حوالی امیدیه جمع آوری و به خط لوله حلقوی انتقال می داد. استراحتگاه پیمانکار هم در منطقه ای بیابانی و شامل چند ساختمان آجری یک طبقه بود که چند اتاق ساده داشت. در اتاقی که به من اختصاص داده شد، قبل از من نیز شخص دیگری در آن اسکان داشت که من هیچ شناختی از او نداشتم. من روز آخر هر هفته را تعطیل بودم و عصر روز قبل از آن پس از پایان کاربرای استراحت به منزل خواهر کوچکترم که از پنج سال پیش در اهواز سکونت داشت می رفتم.

ادامه دارد…

مزایای برگزیدن برترین دین

پیروزی انقلاب و پویایی اسلام

سپاس گزاری پرورگار به عنوان نهایت دین

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط