با نگرانی هایمان باید چه کنیم؟

این کتاب برای ما روشن می کند که خواسته یا ناخواسته بخشی از وجودمان را پنهان یا حتی آن را انکار می کنیم و می آموزد که چگونه به جای پس زدن، سعی در شناخت آن ها کنیم و از فشار این تاریکی ها رهایی یابیم.
چرا از خود خواهی یک دوست، تنبلی یک همکار، غرورو تکبر یک عضو خانواده و یا حتی از گستاخی یک غریبه عصبانی می شویم؟ دبی فورد در پاسخ به این پرسش می گوید: همان چیزهای قدیمی، سرنخی برای رسیدن به بخش تاریک وجودمان و احساسات و ویژگی هایی هستند که از باور وجودشان در خودمان وحشت داریم.
در این کتاب ما به شناخت جنبه های پنهان روان انسان آگاه، و به دنبال برقراری تعادل بین بخش های تاریک و روشن درونمان می شویم. نمونه خوبی که در این کتاب برای مراقب بودن از تحت تاثیر قرار نگرفتن نیمه پنهان و تاریک انسان آورده شده است مثال شیطان در قرآن و دیگر کتاب های الهی می باشد که نخست فرشته ی مقرب درگاه الهی بود و آن چه سبب سقوط او شد، در واقع همان وسوسه هایی است که ما هم امروزه با آن ها روبرو می شویم. در توضیح جنبه های پنهان وجود انسان گفته شده که این ها همان باورها و خاطرات قدیمی و گذشته ما هستند و جا دارد که برای هر نسل جدید یک راه جدید صحبت کردن در خصوص این پدیده، چه مثبت و چه منفی پیدا کرد. تاریکی لزوما” بار منفی ندارد بلکه آن چیزی است که خارج از حیطه ی ضمیر خودآگاه ما قرار می گیرد. مورد اصلی ای که این کتاب به عنوان مشاوره درمانی به آن اشاره کرده است اذعان یا اعتراف است. درست مانند شخصی که برای اعتراف گناه به کلیسا می رود. ما در باره ی اشتباهات و کارهای نادرست فرد می شنویم، هم چنین در باره ی پشیمانی ای که در درون او وجود دارد. این کتاب به ما حقیقت و معنا را در زندگی فردی که جوینده است به چالش کشیده و به او کمک می کند تا از وجود قسمت هایی که انکارشان می کند آگاه شود. چه بسا بزرگترین گناه، زندگی نکردن باشد.
نفس سرکش و نفس مطمئنه
مفهوم جنبه های پنهان وجود در این جا بخوبی تشریح شده که مانند یک قالب است و این قالب ریزی راهی است که با زبانی نمادین به شخصیت های فرعی درون ما واقعیت می بخشد و در باره ی بخش های ناشناخته ی اعماق وجودما سخن می گوید. جنبه های پنهان به آن بخش هایی از وجود ما گفته می شود که دائما” بر اثر نورانیت ضمیر نا خود آگاه تغییر و تحول می یابد و تمام جنبه هایی که نمی توانیم آگاهانه مسئولیت آن ها را بپذیریم. ما به طور مداوم انتخاب می کنیم و تجارب مان را ثبت می کنیم و شخصیت مان را بر اساس آرمان های خود و دنیای اطرافمان شکل می دهیم. هر چه بیشتر نور را جستجو کنیم، جنبه های پنهان وجودمان متراکم تر می شوند.
ما مجموعه ی این جنبه ها را با نام های مختلفی می شناسیم مانند: نیمه تاریک، خود دیگر، بدل همزاد، فس سرکش یا بی مهار و ضمیر سرکوب شده. ما باید با شیاطین درون روبرو شویم و با آن ها دست و پنجه نرم کنیم (شیاطین ما را مجبور می کنند که کارهای ناشایست انجام دهیم).
شناخت این جنبه های پنهان با رهایی از نفس و رستگاری به سوی عالم برتر که همه از آنجا آمده ایم آغاز می شود. این جنبه های پنهان وجود به موازات نفس مطمئنهحرکت می کنند و دلیل این که ما نمی توانیم به کمال مطلوب برسیم این است که تحت تاثیر خانواده و فرهنگ قرار گرفته ایم و هواهای نفسانی بر آرمان های ما سایه افکنده است.
مطلبی که در این قسمت از رابرت بلای شاعر و نویسنده در باره این پدیده می گوید جالب است: کوله باری است که به دوش می کشی و در گذران عمرمان تا بیست سالگی این کوله را پر از چیزهای مختلف می کنیم و به دوش می کشیم و بقیه عمرمان را صرف این می کنیم که این کوله را خالی کنیم (بنظر بررسی کننده کتاب، این تخلیه کوله برای برخی افراد به دلیل عدم آگاهی ممکن است تا آخر عمر هم انجام نشود).
کتاب دارای ده فصل است و فصل های مختلف آن بیان کننده این موضوع می باشند که آیا تمام کارهایی که انجام داده ایم ارزشمد بوده اند، آیا این همه وقت و انرژی که صرف کردیم تا به کمال برسیم و افکارمان را از نا امیدی به روشنگری تغییر دهیم به زحمتش می ارزد؟
وقتی کشف کنید که چه چیزی زیر پوسته ی ضمیر ناخودآگاه شما پنهان شده است، آنگاه به سادگی می توانید جلوی افکار و احساساتتان را بگیرید و رنج های شما بهبود خواهند یافت. وقتی اجازه دهید آن بخش از وجودتان که سرکوب شده است به سطح بیاید، آنگاه می توانید نفس راحتی بکشید. وقتی نقاب از چهره بردارید و انسانیت و آسیب پذیری شما عیان شود، آنگاه با وجود حقیقی خودتان روبرو می شوید. اگر می خواهیم با تمام نیروی درونی و ظرفیت مان زندگی کنیم ناچاریم به تمام قسمت های این وجود شکوهمند احترام بگذرایم و آن ها را پابرجا نگه داریم. باید از این حباب درک اشتباهمان بیرون بیاییم و در موج پاکی جدید بایستیم. به عنوان فرد باید آگاهی درونی مان را بیشتر کنیم تا به تمام جوانب انسان بودنمان پی ببریم.
آیا واقعا” آرامش درونی را می خواهیم؟ بنابراین از جنگیدن با دیگران دست بکشیم، دفاع کردن از خود را کنار بگذاریم، تظاهر را کنار بزنیم و انکار کردن و دروغ گفتن به خودمان را متوقف کنیم. برای دفاع از خود، دیوارهای قفسی را که شما را محاصره کرده است را تصاحب کنید. برای کمال تلاش بیش از اندازه نکنید زیرا آرزوی رسیدن به کمال ما را به سمت ساختن این دیوارها هدایت می کند. برای تمامیت تلاش کنید. برای روشنی و تاریکی تلاش کنید تا به تعادل برسید. همان طور که هر چیزی یک جنبه ی تاریک و روشن دارد، انسان نیز همینطور است چون انسان

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط